نسبت انقلاب اسلامي و رويكرد به مديريت تحول در حوزه (1)
نسبت انقلاب اسلامي و رويكرد به مديريت تحول در حوزه (1)
سطوح تحول گرايي در حوزه هاي علميه
اين نوشتار در بخش نخست ، به بررسي معاني تحول اختصاص يافته است . سپس پس از تقسيم بندي تحول به تحول بنيادين و تحول روبنايي ، تحول مورد نظر و مطلوب در حوزه ها از سنخ و جنس تحول نوع دوم معرفي شده است . نوشتار اين نوع تحول را در مواردي نظير روش هاي عمل ، تاكتيك ها و راهبردها معرفي مي كند و بر اين نكته تاكيد مي ورزد كه تحولاتي از اين دست ، معمولا متناسب با پيشرفت و تغييرات زمانه ، اهميت مي يابند . در ادامه به بررسي وضعيت امروز حوزه ها ، از اين منظر توجه شده و بر اين نكته تاكيد شده است كه خوشبختانه هم اكنون ، جريان هاي اصلي حوزه هاي علميه، بر اين باور است كه ايجاد گروهي از تغييرات در روش ها و متدها لازم است و ضرورتي تام و تمام دارد .
در بخش بعدي به رابطه انقلاب اسلامي و تحول در حوزه هاي علميه پرداخته شده است .در آنجا اين پرسش طرح شده كه چرا پس از انقلاب شكوهمند اسلامي ، حوزه هاي علميه يك حركت جدي را به سمت تحول آغاز كردند ؟ در پاسخ به اين پرسش به نسبت حوزه ها و انقلاب اسلامي توجه شده است و آمده است كه پيش از انقلاب اسلامي ، حوزه هاي علميه با مسائل اجتماعي به شيوه اي ارگانيك و حكومتي متواجه نبودند بلكه بيشتر به شكل فردي با مسائل مختلف روبه رو مي شدند . طبعا در اين فضا به مسائل اجتماعي نيز از زاويه اي اين گونه اي نگريسته مي شد.
بخش بعدي نوشتار ، به بررسي نقش روحانيت در فرايندهاي توليد دانش و دانايي توجه شده و بر اين نكته تاكيد شده كه لازم است :«توليد علم» و «ارتباطات رسانه اي» در صدر وظايف حوزه قرار گيرد و ايفاي چنين كار ويژه هايي ، به جد مورد اهتمام سياستگذاران حوزه هاي علميه باشد.
مبحث تحول در حوزه هاي علميه و روحانيت شيعه از مدت ها پيش موضوع گفت و گو و عرصه بحث و نظر بوده است . حتي مي توان گفت قبل از انقلاب ، به ويژه از دوران مرحوم آيت الله بروجردي (ره) ، به وفور به بحث از تحول در حوزه ها اشاره رفته و پرداخته شده است .
بيش از هر چيز به نظر مي رسد جهت پرداختن به اين موضوع مهم تمهيدي مقدماتي لازم باشد كه ذيلا به آن مي پردازيم.
معناي تحول
بحث اصلي ، در مديريت تحول بر سر آن است كه تحولات مورد انتظار تا چه ميزان بايد بينادين و پايه اي باشند؟ آيا نيازمند تحولي بنيادين هستيم يا نه ؟ به عنوان مثال آيه مشابه تجديد نظري كه در اوايل انقلاب در دانشگاه ها مطرح شد ، در حوزه ها نيز تجديد نظري جدي مورد نياز است ؟ و حوزه ها نيز به چنين تحول عظيمي نياز دارند؟
به نظر مي رسد طرح چنين مشابهت سازي هايي از اساس ناصحيح است ؛ چه آنكه چنين تحولي نه مطلوب حوزه هاست و نه مورد نياز آنها . در واقع اينكه بخواهيم بنيان ها و مباني معرفتي ، نظري ، فلسفي ، جهان شناختي و ايدئولوژيك را در حوزه تغيير دهيم، در بنيان خود ، ناصحيح است ؛ زيرا اين اصول و مباني در عداد اعتقادات ديني قرار دارند و طبعا تغيير ناپذير هستند. پر واضح است كه حوزه هيچ گاه اعتقادات و مباني ديني خود را در دستخوش تغيير و تحول قرار نخواهند داد . بنابراين مباني و حياني معارف ديني كه بنيان حوزه هاي علميه بر آنها استوار است ، به هيچ روي در حوزه تحول پذيري قرار نمي گيرند. اصولا تحول بنيادين كه به مباني اشاره دارد ، در تحول حوزه هاي علميه جايي ندارد.
تحول گرايي در حوزه به معناي دوم تحول گرايي باز مي گردد و با عبور از مباحث بنيادين ، به عرصه مباحث شكلي و فرمي ورود مي كند. در اين گروه از مسائل روبنايي ، نظير روش هاي عمل ، تاكتيك ها و راهبردهاست كه مي توان به تحول انديشيد و براي آن برنامه ريزي كرد. تحولاتي از اين دست ، معمولا متناسب با پيشرفت و تغييرات زمانه، اهميت مي يابند . نكته آنجاست كه با بروز تغييراتي از اين دست لازم است تا ما نيز در سطح روش ها به تحول بينديشيم.
اينجاست كه مي توان گفت روحانيت و حوزه بايد با لحاظ اقتضائات و نيازهاي خود ، در روش ها تجديد نظر كنند و از آخرين دستاوردهاي علمي و پيشرفت هاي حاصل در روش فهم ، ارائه و تبليغ دين استفاده مطلوب كنند.
به نظر مي رسد كمتر كسي را بتوان سراغ گرفت كه با تغييراتي از اين سنخ و جنس ، در روش و متد ، مشكل جدي داشته باشد ؛ هر چند كه نمي توان منكر وجود افرادي شد كه ممكن است حتي با اين تغييرات نيز سر ناسازگاري داشته باشند و از آن سر برگردانند . با اين حال بايد در نظر داشت كه اين افراد در اقليت هستند.
امروزه خوشبختانه جريان هاي اصلي حوزه هاي علميه ، بر اين باور هستند كه ايجاد گروهي از تغييرات در روش ها و متدها لازم است و ضرورتي تام و تمام دارد . به عنوان مثال در مورد روش «تبليغ ديني» نمي توان مدعي شد كه روش سنتي بايد براي هميشه حفظ شود و هيچ تغييري در آن راه نيابد. پر واضح است كه بخش قابل توجه و موثري از نيروهاي حوزوي از تغييرات مثبت و سازگار با اصول و مباني حاكم بر ساختار حوزه استقبال مي كنند.
در واقع جديد، كهنه يا سنتي بودن نيست كه به مثابه معيار مطرح مي شود ؛ بلكه كارا بودن و از بيشترين كارآمدي برخوردار بودن است كه در تعيين روش ها اهميت مي يابد و در قامت معيار معرفي مي شود. اي بسا با روش هايي روبه رو شويم كه با وجود سنتي بودن از كارآيي و كارآمدي بالايي برخوردار باشند و در عمل ، نه تنها براي امروزيان ، بلكه به كار آيندگان هم بيايند. پر واضح است كه به اين ترتيب كنار نهادن روش هاي سنتي اي از اين دست نه تنها به صلاح نيست بلكه با تحول صحيح و منطقي نيز سازگاري ندارد. وضعيت مشابهي در بهره گيري از روش هاي جديد
برقرار است و از اين رو ، بي اعتنايي به آنها به بهانه جديد بودن ، روا نيست . به عنوان نمونه جهت توضيح رويكرد حوزه به روش هاي قديم و جديد مي توان به مقوله تبليغ اشاره كرد؛ بسياري از روش هاي سنتي ايجاد ارتباط با مخاطب ، به جد به كار «انسان سازي» مي آيند. طبعا كنار نهادن اين گروه از روش ها صحيح نيست . در عين حال رسانه هاي جديد نيز كاركردهاي خاص خود را در تغيير رفتار اجتماعي و الگوسازي عمومي دارند . پر واضح است كه از اين گروه از رسانه ها براي دستيابي به اهداف حوزوي نبايد غفلت كرد.
انقلاب اسلامي و تحول در حوزه هاي علميه
به عنوان نمونه ممكن بود كه در پاسخ به سوال هايي نظير اينكه «آيا فرد مي تواند كارمند اداره اي شود و از حقوق و مزاياي آن استفاده نمايد ؟» يا اينكه «آيا دستمزد همكارهايي از اين دست حلال است يا نه؟» از منظري فردي و نه اجتماعي ، پاسخ داده شود. در آن شرايط ممكن بود اين گونه فتوا دهند كه آن فرد مي تواند انجام خدمتي از اين دست روي آورد و در قبال آن ، انتظار دريافت حقوقي را داشته باشد كه حلال است و مصرف آن مجاز! چه آنكه حقوق وي حاصل خدمتي است كه او ارائه مي دهد.
اين فتوا به اين صورت فقط تكليف آن فرد را مشخص مي كرد. اما اينكه بخواهد تكليف كل اداره را معلوم كند و اينكه يك سازمان چه وضعيتي دارد ، مسائلي نبود كه فقه آن زمان به آن بپردازد. طبعا سازمان هاي دولتي نيز به دنبال حل اين مسائل از منظر فقهي نبودند.
پس از انقلاب و آغاز تلاش ها براي اسلامي شدن نظام اداري ، سازمان ها سؤالات خود را به فقه و حوزه عرضه كردند ؛ به ديگر سخن، تحول بزرگي كه در حوزه هاي سياسي ، اقتضائات اجتماعي و رويكردهاي دانشي و پژوهشي جامعه به وجود آمد و به تبع آن حوزه در مسير پاسخ گويي به اين گروه از نيازها با مسائلي جديد و بزرگ روبه رو شد.
در سنخ شناسي اتفاقات پيراموني كه منجر به ايجاد تحولاتي در حوزه شد ، مي توان به عرصه تبليغ دين اشاره كرد. در اين عرصه متنوع و گسترده كه از ادارات دولتي و دانشگاه ها گرفته تا پادگان ها و ساير نهادهاي مختلف را در اقصي نقاط كشور اسلامي مان در بر مي گيرد ، زمينه هاي متعددي جهت تبليغات ديني پيش روي حوزه و روحانيت گشوده شده است . به نظر مي رسد پاسخگويي به اين گستره وسيع تبليغي ، بدون ايجاد تغييرات كمي و كيفي در توان و قابليت هاي تبليغي حوزه ميسر نيست.
يكي ديگر از افق هايي كه در فرايند مديريت تحول و تغيير در حوزه بايد مورد توجه جدي واقع شود فضاي مجازي ، به ويژه در عرصه رسانه هاست . نكته آنجاست كه رسانه هاي مجازي جديد داراي كاركردهاي فراواني هستند و مواجهه با آنها دقايق و ظرائف خاص خود را دارد . در ادامه اين نوشتار تا حدودي به اين جهان مجازي و نسبت آن با حوزه خواهيم پرداخت . رسانه ها با استفاده از ظرايف هنري ، نه تنها به تقليد ، تبيين ، كشف و تلقين واقعيت مي پردازند . بلكه حتي فراتر به خلق واقعيت نيز مبادرت مي ورزند: واقعيتي مجازي ؛ رسانه جهاني را پيش روي مخاطب بنا مي كنند و سپس ، مخاطب خود را به عضويت آن در مي آورند. قدرت جوامع در «قدرت نرم» و «قدرت سخت» آن است . «ژوزف ناي» معتقد است قدرت نرم را در سه چيز مي توان جمع كرد: قدرت ديپلماسي ، قدرت رسانه ها و قدرت دانايي. اين امر بيش از هر چيز نشانگر اهميت و جايگاه رسانه در جهان معاصر ست . حتي مي توان گفت كه عدم حضور در فضاي مجازي و رسانه ها ، در عصر ما به معناي «نبودن» است ؛ زيرا جهان واقعي تابع جهان مجازي شمرده است .
اركان جهان مجازي عبارتند از : فناوري اطلاعات ، سخت افزار، نرم افزار ، مغزافزار ، شبكه و رسانه هاي چند منظوره (ديداري ، شنيداري و مكتوب)، دستگاه هاي فرهنگ ساز و صنايع فرهنگي اينان در شكل دهي به ذهن ، ضمير و رفتار مردم مسؤوليتي ويژه و خطير دارند ، به ويژه آنان كه قواي عقل و خيال مردم را به كار مي گيرند وظيفه اي بسيار سنگين را بر دوش گرفته اند . بازيگران صحنه فرهنگ و هنر ، اصحاب رسانه ها ، متخصصان فناوري اطلاعات و ارتباطات و صنعتگران حوزه فرهنگ در اين ميان جاي مي گيرند. با لحاظ مقدمه اي كه در باب اهميت رسانه در اين بخش از نوشتار ارائه شد در بخش آتي به مبحث روحانيت و نسبت آن با جهان مجازي مي پردازم. در آن بخش در باب «نقش روحانيت در جهان مجازي» ، ذيل توجه به مقوله مديريت تحول در حوزه هاي علميه تامل خواهيم كرد.
نقش روحانيت در جهان مجازي
روحانيت در دو بخش از قدرت نرم سهمي جدي دارد: قدرت رسانه اي و قدرت دانايي . با لحاظ اين واقعيت مي توان گفت كه لازم است «توليد علم» و «ارتباط رسانه اي» در صدر وظايف حوزه قرار گيرد و ايفاي چنين كار ويژه هايي ، به جد مورد اهتمام سياست گذاران حوزه هاي علميه واقع شود.سياست گذاري جهان مجازي ، تربيت ديني و اخلاقي ، ارائه بنيادهاي انديشه و تفكر ، ارائه سبك زندگي ديني ، هجرت مجازي ، تبليغات در رسانه هاي جديد و... از جمله نقش هايي هستند كه از حضور روحانيت در عرصه مجازي متوقع است .
ذيلا گروهي از پيشنهادها جهت ارتقاء نقش حوزه در رسانه ارائه مي شود:
1 ـ ارائه دوره هاي بازآموزي براي دانش آموختگان : امروزه يكي از مهم ترين كاربردهاي آموزش الكترونيكي در جهان ، فراهم ساختن امكان آموزش مستمر و اجراي دوره هاي بازآموزي براي دانش آموختگان است . همان گونه كه تمديد مجوز فعاليت يك پزشك ، وابسته به شركت او در دوره هاي بازآموزي است . يك روحاني مستقر در مناطق محروم يا فعال در نهادهاي دولتي ، نيز نيازمند ارتباط با مراكز علمي حوزوي خواهد بود و بهترين راه براي فراهم ساختن شرايط اين مهم رويكرد به آموزش هاي الكترونيك است .
2 ـ تحصيل دانشجويان و كارمندان در حوزه از طريق فضاي مجازي:
با هماهنگي سازمان هايي چون نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاه ها مي توان شرايطي را فراهم آورد تا دانشجويان علاقمند بتوانند در كنار تحصيل در دانشگاه ، همزمان تحصيلات حوزوي نيز داشته باشند. همين كار را مي توان براي كاركنان ديگر نهادها نيز انجام داد.
3 ـ جهاني سازي تعليمات ديني از طريق فضاي مجازي:
امكان جهاني سازي تعليمات ديني و معارف اهل بيت با كمترين هزينه و نيروي انساني از طريق رويكرد به مبحث دنياي مجازي ممكن و ميسر است . طبعا در انجام اين مهم بايد برنامه ريزي كرد.
4 ـ پاسخ گويي به شبهات دشمنان اسلام و اهل بيت(ع) از طريق آموزش هاي مجازي .
5 ـ شناسايي و جذب دانشجويان مستعد در پهنه گيتي براي آموزش هاي حضوري از طريق اطلاع رساني در دنياي مجازي .
6 ـ پژوهش در مسائل مهمي همچون «ارتباط دين ، روحانيت و رسانه هاي نوين.»
7 ـ ايجاد رسانه هاي ديني عام و خاص و اختصاصي براي مباحث ديني (رسانه ديني خاص ـ مانند راديو معارف و شبكه قرآن و معارف سيما ـ و رسانه ديني عام ـ مانند شبكه هاي مختلف رسانه ملي ـ و رسانه ديني اخصاصي ـ مانند رسانه براي حوزه ـ)
طبعا در انجام اين مهم نبايد انتظار داشت كه حوزه درگيرو دار مباحث سخت افزاري قرار گيرد بلكه انتظار صحيح از حوزه ها تامين نرم افزار و انديشه هاي لازم جهت ارائه در رسانه هاست . ذيل چنين رويكردي مي توان به ارتقاء نقش و سهم رسانه در ديني كردن جامعه نظر داشت .
8 ـ بررسي و پژوهش در باب دين رسانه اي و رسانه ديني :
طبعا ديني كردن جامعه توسط رسانه تا حد قابل توجهي، به ديني شدن خود رسانه ، وابسته است . به اين ترتيب از جمله مباحث قابل توجه مطالعه وضعيت ديني رسانه است : «نسبت رسانه با دين موجود و با دين مطلوب» از جمله ديگر عرصه هاي تحقيق در اين زمينه موارد زير است :
«مجازي شدن دين و دين داري ؛ حد و حدود مجاز اين كار»«شيوه هاي رويكرد به دين در جهان مجازي و نقش روحانيت در انجام اين مهم » ، «تفاوت هاي دين رسانه اي و دين حقيقي» و «مؤلفه هاي مورد توجه در ديني ساز رسانه ها.»
9 ـ رويكرد به مقوله فقه و اخلاق رسانه ها :
حدود رسانه ديني ، حقوق و تكاليف رسانه و اصحاب رسانه از جمله مباحثي است كه در اين عرصه بايد به آنها پرداخت.
10 ـ هدايت محتوايي برنامه ها با زبان رسانه در موضوعات كلامي ، اخلاقي و فقهي.
11ـ تربيت متخصصان دين شناس رسانه اي براي حضور در نقش هاي مرتبط با روحانيت .
12 ـ نظارت: امر به معروف و نهي از منكر در شكل حرفه اي ، نه صرفا تذكري يا دستوري يا در قالب گلايه گذاري هاي متعارف.
در حال حاضر با فرايندهايي در حوزه نظارت در صدا و سيما مواجه هستيم كه به نظر مي رسد چندان كار آمد نباشد . به عبارت ديگر به نظر مي رسد كه نظارتي متعدد و كم خاصيت در صدا و سيما وجود دارد. مانند : نظارت هاي متعدد پيش از پخش ، نظارت حين پخش و مركز نظارت صدا و سيما با صدها كارمند براي نظارت پس از پخش .
طبعا دستگاهي كه عمدتا خودش بر خودش نظارت دارد؛ نه عيوب خود را به نيكي
در مي يابد ، نه درست خود را نقد مي كند و نه قادر به اصلاح مناسب خود مي شود. به نظر مي رسد كه روحانيت مي تواند و بايد در بخشي از نظارت بر صدا و سيما كه بهتر از بيروني باشد ، موثر واقع شود . طبعا براي انجام اين مهم لازم است كه ساز و كارهاي مناسبي تمهيد و ايجاد شود.
13 ـ فراگير كردن توليد محصولات پژوهشي در عرصه فناوري اطلاعات از طريق حمايت از توليدات شخصي و شركت هاي خصوصي .
14 ـ تعيين ماموريت سياستگذاري و هماهنگ سازي داده ها و فراداده ها در عرصه فناوري اطلاعات در حوزه .
15 ـ ايجاد فضاهاي مجازي و شبكه هاي اجتماعي با هدف گسترش توليد محتوا به دست عموم طلاب و حضور فعال و موثر روحانيون در زيستگاه دوم بشر ، جهان مجازي ، با شعار: «هر طلبه يك توليد كننده جهان مجازي»
16 ـ رويكرد به تبليغ بر اساس «زبان جديد تبليغ» . با رويكرد به مقوله زبان جديد تبليغ مي توان به نوسازي مفاهيم موجود در قالب هاي تازه روي آورد . توليد محصولات هنري با مضامين ديني و اخلاقي، به ويژه محصولاتي كه در فضاهاي مجازي به كار مي آيد ، مانند پيام ها و فيلم هاي كوتاه براي بلوتوث ، اي ميل، تالارهاي گفت و گو و... به جد به كار تبليغ كارآمد دين در ميان نسل امروز و فردا مي آيد . چه آنكه اين نسل نيازهاي معنوي اش را ، تنها از منبر و كتاب به دست نمي آورد ؛ بلكه بيش از آن از محصولات رسانه اي جديد تغذيه مي شود. به اين ترتيب اگر روحانيت در اين عرصه كالايي براي عرضه ارائه دهد ، اين نسل از آن منتفع خواهد شد . طبعا اگر روحانيت كالايي در اين بازار ارائه ندهد ، نسل جوان از محصول ديگران(يعني از زبان و به تبع ، از انديشه و ايدئولوژي آنها) استفاده خواهد كرد.
17 ـ توسعه فعاليت هاي هنري:
حركت رو به رشد گذشته و تغيير فضاي عمومي حوزه در نگرش به هنر ، راه را بر بهره مندي بيشتر از زبان نافذ هنر هموار كرده است .
با توجه به اهميت و قابليت هاي زبان هنر ، در ادامه به نقش حوزه در بهره گيري از رسانه ها با توجه به زبان مي پردازيم.
رابطه حوزه با رسانه ها دو سويه است : از يك سوي اين رسانه ها هستند كه پيام حوزه را مي رسانند و از سوي ديگر اين حوزه است كه بايد حجم وسيع و گسترده رسانه هاي در اختيار خود را به شيوه اي مناسب تامين محتوا كند . از جمله اين رسانه ها ، مي توان به رسانه هاي مكتوب مثل نشريات ، مجلات و روزنامه ها اشاره كرد.
پيش از انقلاب حوزه علميه حداكثر چند مجله يا ماهنامه منتشر مي كرد ولي هم اكنون صدها مجله در قالب نشريات فصلي ، ماهنامه ، هفتگي و حتي روزانه منتشر مي شود. اين حجم گسترده از قابليت هاي رسانه اي كه در اختيار حوزه قرار گرفته ، اقتضائات و لوازمي در پي داشته و به يك معنا تحول زيادي سبب شده است.
علاوه بر رسانه هاي نوشتاري و مكتوب بايد به اهميت رسانه هاي ديداري و شنيداري نيز توجه كرد. پر واضح است كه صدا و سيما ، به جد نيازمند حوزه بوده است و خواهد بود. اين نياز تا آنجاست كه برخي از شبكه ها ، همچون معارف ، در دسترس و اختيار حوزه بوده اند. همچنين شبكه هاي ديگر ، مثل شبكه قرآن و ديگر شبكه هاي عمومي ، به هر حال ، نيازي جدي و اساسي به حوزه دارند . در كنار شبكه هايي از اين دست ، شبكه هايي نيز در اقصي نقاط دنيا تاسيس شده اند كه آنها هم از حوزه ها تغذيه مي كنند و بهره مي گيرند. تحت تاثير اين فضا ، خوشبختانه ، بسياري از فضلا، حوزويان و طلاب به فراگيري زبان تخصصي رسانه علاقه مند شده اند و به اين مهم اهتمام ورزيده اند. در واقع ايشان كوشيده اند تا در پي مجهز شدن به زبان و بيان رسانه اي از اين ابزار مهم جهان معاصر در مسير نشر معارف ديني و اهل بيت(ع) بهره بردارند.
در عرصه هاي ديگر ، همچون فناوري اطلاعات و ارتباطات ، نيز شاهد حجم گسترده اي از فعاليت ظرف 20 سال اخير در حوزه ها بوده ايم . حتي مي توان گفت حوزه ها ، در قياس با ديگر مجموعه ها تا به حال به بهترين نحو از اين فضاي مجازي ، استفاده كرده اند؛ البته اين به آن معنا نيست كه از اين فضا استفاده كامل انجام گرفته و از تمام ظرفيت هاي عرصه فن آوري اطلاعات بهره برداري شده ؛ بلكه مي توان گفت كه تا حدود قابل توجهي از اين ظرفيت ها استفاده گرديده است.
مطالب بالا بيانگر تحول در رويكرد رسانه اي حوزه بود.
پينوشتها:
* سرپرست دانشكده علوم حديث و پژوهشگر حوزوي
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}